#عشق_در_قلمرو_من_پارت_9

با تمام سرعت به دنبالش حرکت کردم.

درخت های بلند و عظیم الجثه رو یکی یکی رد می کردم.

نگاهم روی صندلی کنار درخت افتاد.

سریع دویدم وبا قدرت لحظه ای روی بلندی صندلی ایستاده و بعد روی سایه ی سیاه فرود اومدم.

توی چشم هاش نگاه کردم و تبدیل شدم .

طوسی های گستاخش حالا از ترس گشاد شده بودن.

با پوزخند گفتم

-انتقام تک تک عذاب هایی که به پدر و مادرم دادی رو صد من بدتر بهت نشون میدم.

شیفت دادم و گردنش رو بین دندونام گرفتم و فشار دادم.

تلاش می کرد خودش رو نجات بده اما فایده ای نداشت.

جنگیدن یک خون آشام با آلفا مرگ بار ترین کار ممکن در قوانین اون ها بود.

صدای شکستن تک تک استخوان های گردنش لذت بخش ترین آواز برای من بود.

romangram.com | @romangram_com