#عشق_در_قلمرو_من_پارت_85
بابا دستش رو روی شونه ام گذاشت و گفت
-دخترم تو باید قوی باشی ، من همیشه پیشتم فقط کافیه به من فکر کنی ، تو الان یه آلفایی ؛ مسئولیت یه گله روی دوش توعه ، نباید نا امید باشی .
-بابا خسته شدم.
بابا لبخندی زد و گفت
-تو تا حالا عالی بودی عزیزم ، من بهت افتخار می کنم .
مامان با نگرانی گفت
-ناتان چطوره ؟ حالش خوبه ؟
سرم رو تکون دادم و گفتم
-خدارو شکر اونم خوبه .
-مامان جان ، نوازم مراقب ناتان باش.
-چشم مامان چشم .
دست هردوشون رو گرفتم.
romangram.com | @romangram_com