#عشق_در_قلمرو_من_پارت_86


توی صورتم دلتنگی موج میزد.

آروم دستشون رو نوازش کردم.

دست نرم و لطیف مامان رو بالا اوردم و بوسه زدم.

به سمته بابا برگشتم و خیره به چشم های تیله اش شدم.

چشمایی که من از اون به ارث برده بودم.

بابا با لبخند سرش رو تکون داد .

مامان دستم رو ول کرد و گفت

-وقته رفتنه عزیزم .

بابا جلو اومد و منو بغل گرفت و توی گوشم گفت

-من همیشه بهت افتخار می کنم ، من کنارتم ، همیشه.

تو بغلش فشارم داد و بعد رهام کرد.


romangram.com | @romangram_com