#عشق_در_قلمرو_من_پارت_73

پایین رو نگاه کردم که دیدم ناتان روی ماکان افتاده و می خواد گردنش رو گاز بگیره.

با حرص به ناتان دستور دادم از روی ماکان بلند بشه.

ایستاد و با خشم به ماکان نگاه کرد و تبدیل شد.

از دور شاهین رو دیدم که به سمتمون میاد.

دوباره همون عصبانیت سراغم اومد.

سریع تبدیل شدم چون تو حالت انسان گرگم رو بهتر کنترل می کردم.

اگه به گرگم بود که شاهین الان تیکه تیکه شده بود.

همه روبه روی منو و ماکان ایستادن.

نمی دونم چه طوری ، شاید از بوی تندش فهمیدن.

ناتان با عصبانیت گفت

-یه خون آشام کنار تو ؟ اونم توی قلمرو ما ؟

صورتم در آنه واحد از خشم قرمز شد.

romangram.com | @romangram_com