#عشق_در_قلمرو_من_پارت_60
-تا الان نه ، اما از الان به بعد چرا باور کردم.
با بتادین اطراف زخمم رو شست و بعد از اینکه بخیه زد به سمتم برگشت.
با دیدنم اول محکم به پیشونیش کوبید وبعد با حیرت گفت
-توچرا نگفتی بهت بی حسی بزنم ؟! نگاهش کن نگاهش کن چه عرقی ریخته !
آروم کتفم باند پیچیده شده ام رو توی دستم گرفتم و ازجام بلند شدم.
اومد سمتم و گفت
-بزار کمکت کنم .
با اخم نگاهش کردم و درحالی که درو باز می کردم گفتم
-خودم می تونم.
از اتاق بیرون اومدم که بوی دختر طبیعت به مشامم خورد.
تازه یاد اون افتادم و به سمته اتاقش حرکت کردم.
romangram.com | @romangram_com