#عشق_در_قلمرو_من_پارت_61
جلو در وایسادم و بعد از یک تقه درو باز کردم.
وسط اتاق ایستاده بود .
برگشت سمتم و گفت
-اومــم ببخشید...
-میتونی نواز صدام کنی .
-منم یاسم.
-خب کاری داری ؟
-میشه بیام بیرون ، دیوونه شدم از بس توی اتاق نشستم.
-شاید صحنه هایی بیرون باشه که تحمل دیدنش رو نداشته باشی.
-مگه چی شده ؟
-امروز صبح یه جنگ بود .
با ترس گفت
romangram.com | @romangram_com