#عشق_در_قلمرو_من_پارت_5

فقط چند صدم ثانیه رنگ نگاهش تغییر کرد و رام شد .

سرش رو تکون داد و دوباره دو گوی طوسی و گستاخش چشم هام رو هدف گرفت.

نگاهش اون چنان سرد بود که چند ثانیه تمام تنم از سرما مور مور شد.

پوزخندی زد و با لحنی تمسخر آمیز گفت

-قیافت برام آشناست ! فکر کنم دختر نیما باشی درسته ؟ همون که زیر دست های خودم جون داد..هوم ؟ اونکه آلفای گرگینه ها بود آره ؟ فکرکنم درست حدس زده باشم.

بدنم از خشم و نفرت لرزید.

اون خاطرات چیزی جز عذاب برام نداشتن و من حتی یک لحظه هم از فکر انتقام از مصوب این حادثه بیرون نیومدم.

پدر و مادر مظلومم جلوی چشم هام سلاخی شدن و من کاری ازم بر نیومد.

گرگم از مرور این اتفاقات خشمگین شد ؛ سعی کرد بیرون بیاد و این عوضی رو تیکه تیکه کنه.

نفس عمیقی کشیدم و به این فکر کردم که اگر هویت اصلی من مشخص بشه دیگه نسل ما مخفی نمی مونه .

تمام تلاشم بر این بود که گرگ عصبانی و بیقرارم رو آروم کنم.

رام کردن خشم یه گرگینه خیلی سخته چه بسا اون یه گرگینه ی آلفا هم باشه .

romangram.com | @romangram_com