#عشق_در_قلمرو_من_پارت_4
نگاه خون آشام با قطره های خون پایین رفت و تمرکزش رو از دست داد.
وقت فکر کردن به اینکه اون با خون یه گرگینه دیوانه شده بود رو نداشتم.
سریع از فرصت استفاده کردم و گردنش رو گرفته و به دیوار چسبوندم.
با لمس گردن سرد و بدون خونش اسمش رو فهمیدم "سامان"
خاطرات گذشته ام شبیه فیلمی از جلوی چشم هام گذشت.
قلبم تیر کشید و باز هم شکست.
پدر و مادرم جلوی چشم های خودم به دسته این عوضی ها گردن زده شدن.
یکی از اون متجاوز هایی که پدر و مادرم رو نابود کردن سامان بود.
از یاد آوری اون خاطرات عذاب آور ناخواسته فشار دستم رو بیشتر کردم.
دندون های نیشش رو به نشونه ی تحدید به رخم کشید.
نا خواسته دندون های منم هم بلند شده و با صدایی که فقط سعی می کردم بلند نباشه غرشی کردم.
romangram.com | @romangram_com