#عشق_در_قلمرو_من_پارت_31
گرگم از این کار خوشحال شد ؛ چون فاصله گرفت و صورت پسره رو لیس زد.
خنده ای بلند سر داد و گفت
-وای تو چقدر شیطونی ! اسم من آرنه و خوشحالم که باتو آشنا شدم.
چه اسم زیبایی ! آرن !
سرم رو از افکار بیهوده ای که در ذهنم بود تکون دادم.
نیاز به تنهایی داشتم.
روبه آرن شاره کردم که بخوابه و اونم بدون هیچ حرفی روی تختش دراز کشید.
نگاهم رو از چهره ی جذاب و خواستنیش گرفتم و از اتاق بیرون زدم.
با لبخند به اتاق رسیدم و تبدیل شدم.
از سوزش ناگهانی شونه ام نا خداگاه جیغ بلندی زدم.
انقدر فکر و تمام وجودم درگیر آرن بود که اصلا درد کتفم رو فراموش کردم.
با دو زانو هام روی کاشی های سرد افتادم .
romangram.com | @romangram_com