#عشق_در_قلمرو_من_پارت_28


از روی کمرم پایین اومد و تازه نگاه دقیقم بهش افتاد.

موهای مشکی و لختی که حالا روی صورتش ریخته بود ، چشمای درشت و مشکی و ابروهای هشتی که دست نخورده بود ،فکه زاویه دار، ته ریش جذاب ، پوست برنزه و دماغ معمولی نسبتا کوچیک ، لب های قلوه ای هیکلی ورزشکاری.

شاید براتون سوال باشه چه طوری توی تاریکی کامل آنالیزش کردم .

خب ما گرگینه ها قدرت دیدن اجسام رو به صورت کامل و واضح حتی در تاریکی رو هم داریم چون اکثره خون آشام ها توی شب ها بیرون میان این قدرت خدادادی به ما رسیده تا بتونیم از خودمون و انسان ها محافظت کنیم.

دره اتاق رو باز کرد و اول اون و بعد من پشت سرش وارد شدم.

روی تخت نشست که به سمتش رفتم .

یه لحظه ترس توی مردمک های لرزونش مشخص شد اما با پلک بعدی دیگه نبود.

کنارش روی زمین نشستم و بازوش رو نگاه کردم.

بازوش زخم شده بود .

آروم سرم روبه سمت زخم بردم و با زبونم اون رو لمس کردم.

طعم فلز مانند خون توی دهنم پیچید و من رو مست کرد.


romangram.com | @romangram_com