#عشق_در_قلمرو_من_پارت_19
ذهن آشفته ام فقط با قدم زدن درمان میشد و چی از این بهتر که کمی توی جنگل چرخ بزنم.
گرگم با این حرف موافق بود چون تا سطح اومد ؛ اون می خواست آزادانه این هوا رو نفس بکشه.
دستی توی موهای نرمم کشیدم و آروم از پله ها پایین رفتم.
درو که باز کردم صدای شکستن قولنج چوب اومد.
پاهام رو روی قاب در گذشتم و شیفت دادم.
از خونه که خارج شدم موجی از باد خنک به صورتم پاشیده شد.
باد موهام رو با هر حرکت خودش می رقصوند.
دوباره قلقلکم اومد ؛ لبخندی روی لبم نشست .
پنچه هام رو روی چمن های نرم و خیس گذاشتم.
از این کار خوشم اومده بود.
پام رو توی چمن میذاشتم و بلند می کردم.
جای پنجه هام روی چمن خود نمایی می کرد.
romangram.com | @romangram_com