#عشق_در_قلمرو_من_پارت_18
-یادت نمیاد ؟ منم همونی که تورو از دست اون پسره نجات دادم.
انگار تازه اون خاطره یادش اومد .
دستش رو جای دندون های اون پسره گذاشت و بعد از یادآوریش لرزید .
جلو اومد و خودش رو توی بغلم جا کرد.
آروم موهاش رو نوازش کردم و گفتم
-نترس من مراقبتم ، نمی ذارم کسی بهت آسیب بزنه مطمئن باش.
انگار با این حرفم کمی دلگرم شد چون از لرزش بدنش دیگه خبری نبود.
انقدر نوازشش کردم که خوابید .
آروم روی تخت گذاشتمش و از جام بلند شدم .
وقتی از اتاق خارج شدم گرگم زوزه ای کشید و کلافه توی ذهنم راه رفت.
میدونم ؛ امروز همه ی کائنات دست به دست هم داده بودن تا حال من و گرگم خراب بشه.
romangram.com | @romangram_com