#عشق_در_قلمرو_من_پارت_176


با قاطعیت از جام بلند شدم و موهای مشکی نواز رو بوسیدم و آروم گفتم

-دوستت دارم زندگیم...

از در که بیرون رفتم نگاهم به وریا افتاد.

اخم هام رو تو هم کردم و روبه روش نشستم.

وریا متعجب نگاهم کرد و گفت

-اتفاقی افتاده آرن ؟

سرم رو تکون دادم و با جدیت تمام گفتم

-می خوام گرگینه بشم.

وریا اول شوکه نگاهم کرد ولی بعد بلند بلند خندید.

انقدر خندید که اشک توی چشم هاش جمع شد .

اشک هاش رو پاک کرد و گفت


romangram.com | @romangram_com