#عشق_در_قلمرو_من_پارت_175
-نوازم من ولت نمی کنم ، حتی شده خودمم تبدیل به یکی از شماها میشم اما نمی ذارم دسته کسی بهت بخوره ؛ تو تنها برای منی ، تو فقط ملکه ی قلبه منی و نمی ذارم از پیشم بری.
سرم رو روی دست هاش گذاشتم و آروم باخودم گفتم
-هنوز چند ساعت نگذشته دلم برات تنگ شده ، د نامرد چرا می خوای تنهام بذاری ؟ منه دیوونه وابسته ی تو شدم ، من عاشقتم نوازم .
آروم گریه کردم.
چرا میگن مرد گریه نمی کنه ؟ مگه ماها دل نداریم ؟
وقتی تمام زندگیت روی تخت باشه و بهت بگن امکان برگشتنش با تو خیلی سخته چی ؟ وقتی جلو چشمات تیکه تیکه اش می کنن کاری از تو بر نمیاد ؟ وقتی بال بال میزنی دوباره ببینیش اون با مرگ دست و پنجه نرم میکنه ؟
دیوونه شده بودم .
بدون نواز انگار قسمتی از وجودم نبود و اون قسمتی هم که بود زندگی واسش معنی نداشت.
تصمیم رو گرفته بودم ، من تبدیل به یه گرگینه میشم و بعد می تونم از نوازم مراقبت کنم.
انقدر فکر کردم که نفهمیدم کی خوابم برد.
♦♦♦♦♦
وقتی چشم هام رو باز کردم و نگاهم به چشمای بسته ی نواز افتاد تمام اتفاقات دیروز یادم اومد.
romangram.com | @romangram_com