#عشق_در_قلمرو_من_پارت_16


یه گرگ بزرگ و مغرور که همیشه دنبال آلفا شدن بود.

همیشه آرزوم بود که شانسم رو امتحان کنم و اون زمان موقعیت خوبی واسه ی من بود ؛ اما تا این موضوع رو برای بزرگان گله مطرح کردم همه من رو مسخره کردن.

دیگه نفهمیدم چی شد فقط زمانی به خودم اومدم که همه جلوی پام زانو زده بودن و این شد که من آلفا شدم.

البته پدرم این موضوع رو از همون اول فهمیده بود و سعی می کرد درباره ی آلفا ها و قانوناشون برام بگه.

میدونم خیلی مسخره اس یه گرگ ماده آلفا باشه اما این اتفاقیه که افتاده .

البته اینم بگم که توی قانون ما قوی ترین گرگ آلفا میشه ، حالا چه ماده باشه و چه نر ؛ فرقی نمی کنه.

فعلا که اوضای گله خوبه ، هرچند که تو این مدت یه فاجعه ی بزرگی رخ داد اما حالا دیگه اوضاع آروم شده.

چند ماه پیش هوتن بتای گروه که طمع قدرت داشت بهم حمله کرد و یه جنگ داخلی رو به وجود اورد.

من و اون جلوی همه باهم جنگیدیم و اون شکست خورد. جلوی همه اونو شکست دادم و تمام افراده گله نظاره گر بودند .

اما الان دوباره حس می کنم دستوراتم رو جدی نمی گیرن و فکر می کنن اینا همش یه خاله بازیه.

اما من خودم رو هم به گله و هم به خودم ثابت میکنم.


romangram.com | @romangram_com