#عشق_در_قلمرو_من_پارت_15

از پله ها بالا رفتم و وارد اتاقم شدم .

بی توجه به اتاق بهم ریخته روی تخت دراز کشیدم و به خودم فکر کردم.

اسمم نوازه ‌، نواز کیانفر ؛ بیست سالمه و همون جور که فهمیدید یه گرگینه ام .

پدر و مادرم رو وقتی هشت سالم بود از دست دادم و الان با برادرم ناتان زندگی میکنم.

پدرم آلفای گرگینه ها بود و بعد از مرگش گله ی آروممون بهم ریخت.

جنگ به حدی بالا گرفت که عموم مجبور شد قدرت رو به دست بگیره و بالاخره آلفا شد.

البته آلفای بعد از پدرم ناتان بود اما اون زمان سن زیادی نداشت.

عمو سرپرستی ماروهم قبول کرد چون ما انقدری قوی نبودیم که بتونیم از خودمون محافظت کنیم.

عمو همیشه تنها بود چون جفتش رو پیدا نکرد.

بعد از مرگش دوباره گله بهم ریخت.

اول قرار بود ناتان آلفا بشه اما اون از یه گرگینه ی عادی ضعیف تر بود و این می شد دلیلی برای رد شدن.

از زمانی که بچه بودم احساس می کردم گرگ سرکشی دارم و بعضی اوقات نمی تونستم درست کنترلش کنم.

romangram.com | @romangram_com