#عشق_در_قلمرو_من_پارت_129

کم کم همه بعد از خداحافظی از اتاقم بیرون رفتن و من تنها موندم.

به مچ دستم و نگاه کردم که جای دندون های اون خون آشام مونده بود.

سوالی توی ذهنم جرقه زد که چرا خوب نشده ؟

نگران دوباره بررسیش کردم که فهمیدم انقدر بدنم ضعیف شده که قدرت ترمیم این زخم رو پیدا نکرده.

نمی خواستم روی این تخت بخوابم ، ناسلامتی من آلفام .

با این حرف گرگم زوزه ای کشید و می خواست از کالبدش بیرون بیاد.

از روی تخت اومدم پایین و به سمت پنجره ی تمام قد رفتم.

درش رو باز کردم و شیفت دادم.

نسیم ملایم موهام رو نوازش کرد.

چشمام رو بستم و قدمی به جلو گذاشتم.

شیفت دادم و از روی تراس پریدم پایین و به سمت جنگل دویدم.

دویدن دوباره نیروم رو بهم برگردوند .

romangram.com | @romangram_com