#عشق_در_قلمرو_من_پارت_130


وقتی از اوضاع قلمرو مطمئن شدم به خونه برگشتم.

شب شده بود و قطعا بچه ها نگران بودن.

تا دم در رسیدم ناتان و اشک و شاهین و ماکان رو که نگران به هر طرف می رفتن دیدم.

شاهین نگاهش به این سمت اومد و وقتی منو دید داد زد

-رئیس اومد.

همه ی سر ها سمت من برگشت.

ماکان در عرض چند صدم ثانیه روبه روم بود و ناتان و بقیه تو حالت گرگ بهم نزدیک شدن.

ماکان آروم گفت

-نواز تبدیل شو کارت دارم.

گرگم آزادی بیشتری می خواست پس قبول نکردم.

ناتان زوزه ای کشید وجلوی روم ایستاد.


romangram.com | @romangram_com