#عشق_در_قلمرو_من_پارت_125
-رئیس خوبی ؟
سرم رو به نشونه ی آره تکون دادم.
معاینه ام کرد و گفت
-خب خدارو شکر حالتون بهتره ، ماکان زود رسید.
گلوم درد می کرد و نمی تونستم درست حرف بزنم برای همین ساکت بودم وگرنه تا الان ته همه چیز رو در اورده میوردم.
وریا از اتاق بیرون رفت که ماکان و یاس و آرن توی اتاق پریدن.
ضربان قلبم بالا رفت.
دوباره دیدن آرن اون زمان آرزوم بود و الان بهش رسیدم.
یاس در حالی که گریه می کرد جلو اومد و دستم رو گرفت و با گریه گفت
-نواز خوبی ؟ جایت درد نمی کنه ؟
لبخندی از دله نازک و مهربونش رو لبم نشست .
با زور زبونم رو تکون دادم و گفتم
romangram.com | @romangram_com