#عشق_در_قلمرو_من_پارت_122


من برای سلامتی کسی که دوستش دارم خودم رو فدا کردم.

از همون اول که دیدمش عاشقش شدم.

همون موقع که با دستاش گرگم رو آروم می کرد.

همون موقع که با لبخندش دیوانه ام می کرد.

زندگیم شبیه یه فیلم از جلوی چشمام رد شد.

اشکی که توی چشمام جمع شده بود رو کنار زدم و چشم هام رو بستم.

آماده ی مرگ بودم که یه دفعه احساس سبکی کردم.

بی حال فقط تونستم تبدیل شم و چشمام رو باز کنم.

با دیدن ماکان لبخندی روی لب هام نشست و از سلامتی آرن مطمئن شدم.

ماکان با چشمای به خون نشسته که مصوبش من و خونم بود کنارم نشست و بدن بی جونم رو توی آغوشش گرفت.

با ناراحتی گفت


romangram.com | @romangram_com