#عشق_چیز_دیگریست__پارت_9
- زهرا... زهرا یه لیوان آب با یه قرص ... بیار برام. سرم داره می ترکه. باز نری یه استامینوفن ور داری بیاری.برو از قرصای خودم که از اتاقم بر داشتی بیار.
- یادمه فرانک جون یه ساعت پیش به زهرا خانوم گفت یه مسکن بهتون بده رها خانوم؟
- نگفتم جنابالی بدین که منو سین جیم می کنین. سرتون تو کار خودتون باشه.
- رها... بابایی ... یه کم خوش اخلاق بابا.
- من سرم تو کار خودمه خانوم. زهرا خانوم قرص لازم نیست. یه راه دیگه برا درمان سر دردشون پیدا می کنن رها خانوم. ممنون
- رها مامان راس میگه یزدان جان. خیلی قرص می خوری رها معدت از بین می ره.
- (دندوناشو رو هم فشار میده و با عصبانیت صندلی رو عقب می ده و میره سمت جعبه داروها)
- رها بهت گفتم با من لج نکن. منطقی باش. انقدر قرص نخور الکی. سر درد تو از عصبانیته. تا وقتی هم آروم نشی خوب بشو نیست. حالا چه یه قرص چه ده تا قرص بخوری.
- (با گریه از درد شدید) : من لج نمی کنم. سرم داره می ترکه از درد. انقدر آزارم نده. اه... (می دوه به سمت اتاقش).
- (چند ضربه به در اتاق می خوره) : رها خانوم سر درد که گریه نداره. پاشو ببین برات یه قهوۀ شیرین آوردم. بهت قول میدم این رو بخوری و بعد هم حاضر شی تا بیمارستان پنجره رو هم باز بذاری یه هوایی به سرت بخوره سر دردت خوب خوب بشه.
ا ... گریه نکن رها خانوم. الان تو آتش بسیم. اوه اوه اخماتو وا کن رها خانوم. نمی بینی من چه مهربون شدم؟ رها خانوم من سالی یه بار پیش میاد انقدر مهربون شم ها. پس بیا تا سرد نشده بخورش.
- (حیف که فعلا همه چی دست تو ست) باشه می خورم ولی اگه همه این کارا رو کردم و باز خوب نشد باید یه قرص بهم بدی. باشه؟
romangram.com | @romangram_com