#عشق_چیز_دیگریست__پارت_8
- چیه؟جن دیدی اینجور زل زدی یا کم آوردی؟هه
- نه داشتم فکر میکردم تو واقعا 29 سالته یعنی؟ فکر نمی کنی از سن به مامانم میگمت خیلی گذشته؟ خجالت بکش. درست حرفای بچه 4 ساله ها رو می زنی که تا دعواشون می شه وای میستن که الان می رم به مامانم میگمت.
(دستش رو ول میکنه) ولت کردم بدو، بدو برو به مامانت بگو. بدو کوچولو.
- وایسا تا تلافیش رو سرت در بیارم. وایسا ببین اگه من گذاشتم تو حتی جنازمم ببری بیمارستان. حالا وایسا تماشا کن.
- رها بابا چرا چیزی نمی خوری عزیزم؟ تا صبح کشیکی. خسته می شی لااقل گشنه نباشی.
- میل ندارم.
- دکتر شایگان اهمیت ندین. دو بار که گشنه بمونه از دفه بعد درست غذاشو می خوره.
- شما نگران نباشین. چیزی که ریخته بوفه و رستورانه. گشنه نمی مونم.
- خوب خدا رو شکر. هر چند واسه من اصلا اهمیت نداشت گشنه موندن نموندن شما که بخوام نگرانتون بشم یا نشم. خود دانید(یه لبخند)
خانوم نیکبخت .... (فرانک هستم پسرم) آ... بله بله... فرانک جون واقعا غذای خوشمزه ای بود. لذت بردم. ممنون.
- نوش جونت عزیزم.
romangram.com | @romangram_com