#عشق_چیز_دیگریست__پارت_7
- اه باز جنابالی سرتون رو عین چی انداختین پایین و اومدین تو. باید به عرضتون برسونم اینجا اتاق منه و قطعا شما حق پا گذاشتنه توش رو ندارین پس بفرمایید.
- رها خانوم آخه این چه طرز برخورده؟ از شما بعیده، آخه من و شما مگه چند دیقه ست با هم سلام علیک کردیم که شما اینجور به خون من تشنه شدین؟ ما با هم دعوا نداریم اگه بابت برخورد دم درم هم دلخورید که من عذر خواهی کردم. اصلا بازم ازتون عذر میخوام و واسه جبران اون اتفاق الان شما چشاتون رو ببندین و عدداتون رو بشمرین منم کاملا مراقبت می کنم کسی باهاتون برخورد نکنه و تا پایان مسیر برسین (دخترۀ احمق. شیطونه میگه همچین بزنم زیر گوشش نیم متر بپره هوا. لوس بی مزه) چطوره رها خانوم؟ قبول؟ در ضمن شام بدون حضور شما که لطفی نداره. من بعده سالها دارم شما رو می بینم پس از سر تقصیرات بنده بگذرید و اعلام آتش بس بدید تا از این به بعد دوستان خوبی برای هم باشیم. موافقید؟
- (برو بمیر واس من ادا آدم حسابی ها رو در میاره. فکر کرده من خرم، هه زحمت کشیدی با این نقشت اما حیف که من رو دست نمی خورم) (با یه لبخند پیروزمندانه): آقای نیککار ... نیکنام... چمدونم هرچی که هستین اگه نشستین با مامانم برا من نقشه کشیدین بهتره خودتون رو به زحمت نندازین من نه زیر بار عمل می رم نه یاشا رو فراموش می کنم. در ضمن من کاملا سالمم و هیچ مشکلی هم ندارم قلبمم فعلا داره مثه ساعت می زنهف خودمم نه افسردگی دارم نه هیچ مشکل دیگه ای. پس لازم نیست کسی نگران باشه. حالا می تونین برین شامتون رو میل بفرمایید.
- اولا یزدان هستم. دوما بله دقیقا حق با شماست مامانتون دقیقا به همون دلایلی که شما بهتر از من می دونید از من کمک خواستن و اما سوما رها خانوم این رو خوب تو گوشت فرو کن که اگر قرار باشه من شما رو مجاب به عمل کردن کنم اصلا و ابدا نیازی به اجازه شما ندارم چون اصولا مجالی برا این بچه بازی ها براتون نمی ذارم و دستتون رو می گیرم و می برم بیمارستان شما هم جرات حتی جیک زدن پیدا نمی کنید. راهشم خیلی خوب بلدم. اینجوری بگم بهتون که برام مثه آب خوردنه . خیلی زیادی لوستون کردن رها خانوم. اما من اصولا یکی از اصلی ترین چیزایی که باعث می شه از کوره در برم همین لوس بازی های بچه گانه ست. پس بهتره اگه می خوای با من بجنگی با منطق و عقل مبارزه کنی وگرنه باختت رو از همین الان بهت تبریک می گم. نمی خوای عمل کنی باشه با منطق من رو مجاب کن تا راهم رو بکشم برم. می خوای تا عمر داری عاشق یکی که وجود نداره بمونی؟ باشه اما من رو مجاب کن که اون آدم وجود داره که یک هزارمه تو بهت فکر می کنه. قطعا برات خیلی ساده ست مجاب کردن من. میگی افسرده نیستی، مشکلی نداری... باشه این رو به من هم نشون بده تا برم.(آدمت میکنم بچه) (یه لبحند عمیق)
- اصلا تو کی هستی که بخوای تو زندگی من دخالت کنی؟ تو چیکارۀ منی که واسم تعیین تکلیف کنی یا من بهت واس کارام جواب پس بدم؟ هه آقا اشتباه گرفتی. (دستش رو رو به در گرفته با عصبانیت): به سلامت.
- فعلا من هم وکیلتم هم وصیتم هم هر چیز دیگه که فکر بکنی. همه اینها رو هم مامان و بابات اختیارش رو بهم دادن پس صداتو بیار پایین و الانم پاشو بریم پایین شام بخوریم چون من واقعا گشنمه. البته شما دوست نداشتین هم مهم نیستا. می تونید بشینید خوردن ما رو تماشا کنید یا جاش یه کم حرص بخورین یا...
- هه تو کی باشی که من واس خاطرت بخوام حرص بخورم. تو توهمی ها. برو بیرون از اتاق من. همین الان.(با عصبانیت دستش رو سمت در گرفت)
- (با لبخند) حتما حتما... البته شما هم تشریف می یارین.(دست رها رو با حرص و محکم می گیره)
- ولم کن. می گم ولم کن. تو حق نداری به من دست بزنی. ولم کن گفتم دستت رو همین الان ول میکنی و گرنه هر چی دیدی از چشم خودت دیدی.
- هه اونوقت چرا مثلا؟ نکنه درجۀ وفاداریتون انقدر بالاس که دست نا محرمم بهتون نباید بخوره؟ واقعا برات متاسفم. عوض اینهمه تقلا عین آدم راه بیا خودت تا دستتو نگیرم بکشونمت.
- وایسا الان به مامانم میگمت.
- (با تعجب و عصبانیت ، یه لحظه مکس و ایست کامل،)
romangram.com | @romangram_com