#عشق_چیز_دیگریست__پارت_37
(ترس تمام وجودش رو گرفته.هیچوقت یاشا رو انقدر عصبانی ندیده بود در حالیکه کنترلی رو اشکاش و صدای لرزانش نداره): م...ن ... مهمو... نی ... دوس...تم ... بود و
- چیه رها نبینم به تته پته افتادی؟
یاشا غلط کردم . تو رو خدا داد نزن سرم...
یعنی اون مهمونی کوفتی انقدر ارزش داشت که به خاطرش همچین دروغی به مامان بابات بگی؟ که اینجور الان بخوای بلرزی؟ هان لعنتی؟ اشکاتو پاک کن و عین آدم بگو جریان چیه؟ زود باش
رها با ترس شروع میکنه فعریف کردن: دوس پسر مریم همکلاسیم مهمونی گربته بود.مریمم نمی خواس تنها بره. منم که اگه به مامان میگفتم می خوام برم مهمونی میخواس ته و توی ماحرا رو دراره و اگه میفهمید مختلته هم که عمرا میذاش برم. منم وقتی دیدم بابا و مامان مطب هستن و 10 11 زودتر بر نمی گردن زنگ زدم مطب و به مامان گفتم با تو دارم می رم بیرون. به مریمم گفتم ساعت 10 خدافظی می کنیم که من قبل مامانم اینا برسم. ولی از شانس گند ما کمیته ریخت و با بدبختی تونستم فرار کنم و از اونجا دور شم که سر از اینجا در آوردم. یاشا تو رو خدا اینجوری نگام نکن.منو ببخش.ک.ن من به مامان هیچی نگو. تو رو خدا.
با داد رها واقعا که. عقده چهار تا پسر بچه 16 17 ساله دیدن داشتی که همچین غلطی کردی؟ اگه گرفته بودنت چه ... ای میخواستی بخوری؟ تو فکر نکردی وقتی به منه از همه جا بی خبر زنگ بزنن بگن دیگه دیره رها رو بیار خونه چی باید بگم؟ تو از اعتماد مامانت، بابات، من سو استفاده کردی. رها از تو انتظاز نداشتم. متاسفم اما باید به مامانت راستش رو بگم. )
- (با اضطراب و وحشت زده و صدای کمی بلند در حالیکه گوله گوله داره اشک می ریزه): نه نه تو رو خدا... غلط کردم. دیگه قول میدم تکرار نشه. به جون خودم.اصلا به جون تو یاشا. خواهش میک...(حالا دیگه به نفس نفس افتاده)
- (از رو صندلی با عصبانیت بلند میشه و به سمت رها میاد و رها رو محکم تکون میده. انگار میخواد با این کار اونو به حال برگردونه): تو چته باز؟ رها رها. چی میگی؟ یاشا کدومه؟باز رفته یه دنیای دیگه؟ من یزدانم. اینجام دفتر منه. (یه نفس بلند میکشه و با قدمای سنگین به سمت صندلیش بر میگرده)
- (وای رها چه موقع تو خواب و خیال رفتن بود باز. اه. اومدی خیر سرت درستش کنی مثلا؟ تو که گند زدی رفت پی کارش): من ... من هیچ جا.... نرف...
- (با عصبانیت): ساکت شو رها. بشین و دو دیقه ساکت شو. نمی هواد باز ببافی
- من یزدان من
- (با صدای بلند): گفتم ساکت شو تا عصبانی ترم نکردی.
romangram.com | @romangram_com