#عشق_چیز_دیگریست__پارت_34


- عسل با من بحث نکن.کارت تموم شد بیا اینجا باید باهات حرف بزنم.راستی به اون رضا جونتم اگه کار نواشت بگو شام بیاد اینجا.

- نه عزیزم.رضا این چند وقت خیلی گرفتاره.داره مطبش رو رنگ میکنه. دیگه وقتی میرسه انقدر خسته ست که نای تکون خوردن نداره.بمونه یه موقع تعطیلی چیزی.

- باشه پس عصر زود بیا.بای.

*****

- (زنگ در) سلام عسلی.خوبی؟ چه عجب بالاخره اومدی.وای بیا بریم بالا. زهرا جون 2 دو تا نسکافه با کیک بلار برامون.(دست عسل رو می کشه و به سمت پله ها میرن)

- وای رها دستمو ول کن. بابا بذار این روپوش روسری رو درارم.ای بابا.

- عسل دیگه نمی تونم منتظر یاشا بمونم. می خوام امشب خودم زنگ بزنم بهش و همه چیز رو بگم. میخوام بهش بگم من دوسش دارم.می خوام بگم باید برگ...

- (عسل ناگهانی سزش رو بر میگردونه و با تعجب خیلی زیاد و نوعی سرزنش تو نگاش به رها زل می زنه): تو میخوای چه غلطی کنی؟ سه روزه خبرت نشستی فکر کردی که به این نتیجه برسی؟ تو ... تو یعنی واقعا خری یا خودتو به خریت زدی؟

- (با عصبانیت): حرف دهنتو بفهم. مگه جرمه؟ همیشه که نباید پسرا به دخترا بگن دوسشون دارن. یه بارم عکس بشه.آیه خدا که غلط نمی شه.

- رها من اصلا منظورم این نیست.رها چرا نمی فهمی تو با این کار فقط خودتو کوچیک کردی.اون الان 5 ساله با یه زن دیگه داره زندگی می کنه. رها این یعنی خوب بد اونو انتخاب کرده.حالا به هر دلیلی.میخواد تنهایی باشه میخواد دوست داشتن باشه یا هر چیز دیگه ای.رها تو با این کار خودت رو کوچیک کردی. هیچ فکر کردی اگه یهو برگرده تو روت بگه یاسمین رو دوس داره و اینکه بیخود اینهمه سال تو فکرش بودی چی میشه؟ یه لحظه به این موضوع فکر کن بعد اگه بازم خواستی زنگ بزنی، بزن.

- (معلومه که می زنم.من مطمئنم یاشا هم منو میخواد.باید زنگ بزنم.)


romangram.com | @romangram_com