#عشق_چیز_دیگریست__پارت_33

- (با عصبانیت بین حرف رها می پره): خستم کردی.یاشا یاشا یاشا.دو هفته قرصایی که بهت دادم رو میخوری و مسکن هم استفاده میکنی و مرتب چکتپ میشی، اگه تشخیص بدم باید خیلی زود عمل بشی واسم فرقی نمی کنه جنابالی بخوای یا نه.شده مثه امروز خرکشت کنم می برمت واسه عمل.

- عمرا

- (هر دو تو فکر می رن و عصبانی تا رسیدن و پیاده شدن رها تو سکوت کامل)

- (با لبخند) راستی لواشکات طلبت. پنج شنبه میریم فرحزاد طلبت رو صاف می کنم. مراقب خودت باش و قولات یادت نره. مرسی

- سلام عسل کجایی؟ بیا یه سر خونه ما

- علک سلام رها خانوم.بابا کم پیدا شدین. دیگه حالی از ما نمی پرسین. ببینم نکنه خبراییه؟(با خنده)، بابا تبریک.

- عسل حال و حوصله شوخی ندارم. همین الان بیا اینجا.

- رها دیوونه شدی؟ من الان بیمارستانم.مگه الکیه که هر موقع عشقم کشید پاشم. باید تا 5 صبر کنی. حالا چی شده مگه؟

- عسل از اون روز که تو بیمارستان حالم بد شد خیلی فکر کردم. دیگه نمی تونم منتظر یاشا بشینم که حالا کی میخواد بیاد

- به به پس بالاخره سر عقل اومدی.بابا از اولم دیوونگی بود کارت.وقتی یکی رفت دیگه یعنی رفت.بی خیال. یه وقت قصه نخوریا. ببین یزدان خیلی مرد خوبیه. می بینی که چقدر نگرانته.به خدا من مطمئنم ازت خوشش میاد وگرنه دلیلی نداشت انقدر خودشو درگیر تو و مریضیت کنه یا نگرانت باشه. به خدا باورت نمی شه دم به دیقه داره سفارشت رو به من میکنه. به مسئولای بخش سپرده گوشه انگشتتم خون اومد بهش خبر بدن.دیگه چی میخوای بابا؟

- به به پس همه دوستان رو برا راپورت گیری جمع کرده.هه.خیلی زحمت میکشه. عسل جون منظور من رو درست نفهمیدی ولی بدم نشدا، لاقل فهمیدم چطوریه که آب خوردن منم آقا خبر دارن. دیگه پاشو زیادی دراز کرده از گلیمش.

- رها این چه طرز حرف زدنه؟ بده یکی نگرانته؟ اون عوضی که راشو کشیده رفته یه خبرم ازت نمی گیره که مردی یا زنده.اونوقت اینه حواب محبتای این بیچاره؟ خیلی قدر نشناسی.

romangram.com | @romangram_com