#عشق_چیز_دیگریست__پارت_24


- (مسئول پذیرش آروم کنار گوش رها میگه): وای دکتر شایگان خوب شد رسیدی کشت ما رو.زن حامله رو زیر مشت و لگد گرفته حالا آورده اینجا سر ما داد و هوارش رو را انداخته.

- آقا ایشون دکتر زنان هستن.شما بفرمایید الان تشریف میارن.

- (زن در حالیکه از درد داره به خودش می پیچه): آی دارم میمیرم خانوم دکتر.به دادم برسین.بچه ام.(و ناگهان می زنه زیر گریه): دکتر بچه ام اینیکه دیگه نمی خوام بمیره.تو رو خدا دکتر.(زن ناگهان با نگاه مثه ببر زخمیه شوهرش مواجه میشه و از ترس ناگهان ساکت میشه).

- (در حال معاینۀ زن با عصبانیت به مرد نگاه میکنه و رو به زن): چند ماهته؟

- 7 ماه. دکتر بچه ام خوبه؟ تو رو خدا زنده نگیش دارین دکتر( بی صدا اشک می ریزه)

- چه اتفاقی افتاده؟ (رو به مرد با تغیر نگاه میکنه و باز به زن میگه): مگه نمی دونی ماههای آخر خیلی باید مراقب خودت و بچه ات باشی؟ چرا همه جات قرمزه؟این کبودیا چیه؟

- (زن با ترس و لکنت): خانوم دکتر خوردم زمین.از.. از پله افتادم ... بعد خوردم به یه جا... نمیدونم ... نمیدونم ... تو رو خدا بچه ام زنده ست؟ یه کاری کنین...(گریه)

- آروم باش استرس و ناراحتی برات خوب نیست.برا بچه هم.خوشبختانه ضربه خیلی اذیت نکرده بچه رو ولی باید امشب رو مهمون ما باشی.فردا دوباره سونوگرافی میکنیم ببینیم خطر کاملا رفع شده یا نه.

بچه چندمته؟

اول.(یه لبخند خسته)

- قبلا سقط کردی؟


romangram.com | @romangram_com