#عشق_چیز_دیگریست__پارت_22
- رها جان چرا چیزی نکشیدی؟ بده اون بشقاب رو ببینم. بده من برات غذا بکشم. شبم شیفتی باید خیلی مراقب خودت باشی عزیزم.
- اه اه یزدان دیگه داری حالمو به هم می زنی. خوب خودش گشنش باشه می خوره دیگه. مگه تا دیروز کسی واسش غذا می کشید. شورش رو درآوردین.
- رها رها.خانومی دهنتو باز کن. آ آ بدو رها.
(- رها بدو دیگه. وای رها یه خورده با عشوه وا کن. اه. رها نگا کن نگا داره سکته میکنه بهاره.
- هه. یاشا خیلی بد ذاتی. وای یاشا داره میاد اینوری. یاشا بزنتم می کشمت. آخه یاشا اینو از کجا پیدا کرده مامانت؟ قحطی آدم بود؟ مگه من مرده بودم که اینو آورده مامانت؟
- وا رها چه ربطی داره؟
- یاشا یعنی تو یعنی...
- تو جوجویی رها.یه جوجوی خوشل موشل... )
- رها جان دستم خسته شدا!
- (با عصبانیت و در حال دور شدن از میز): نمی خورم. ولم کن
- (باز اینجا نبود. اه. کلافه میکنه آدمو. آخه این پسره چی داره.) (یه نفس صدا دار . در حالیکه به طرف رها میره): رها خانوم باز که قاطی کردی؟ اوه اوه چقدرم عصبانی. خوب با اون مشکل داری سر من چرا خالی می کنی؟
romangram.com | @romangram_com