#عشق_به_شرط_ترس_پارت_95
شد ملکه ی نجات
شد کسی که جون من و نجات داد و ..
لاله و رو برای همیشه نابود کرد
دنیا رو از کصافت های لاله پاک کرد
خدایا عظمتت رو شکر
مهستی ـ آرسیما تو جر زنی کردی
آرسیما ـ کی گفته خانومی من اصلا جر زنی نکردم
مهستی پایش را به زمین می کوبد به نشانه ی اعتراض و آرسیما با عشق به این صحنه نگاه می کند
مهستی ـ من اصلا دیگه بازی نمی کنم
آرسیما ـ گنجشک کوچولوی من ناراحته؟
مهستی ـ آره چون آقاشون توی بازی جر زنی میکنه
آرسیما ـ من به فدای این گنجشک کوچولو
آرسیما از پشت مهستی رو بغل میکنه هر دو دستش را دور شکم مهستی حلقه می کند
سرش و روی شونه اش قرار میده چشمانش رو میبنده و با تمام وجودش عطر موهای مهستی رو به ریه هایش می فرسته
و سرمست از این لذت زیبا میشود
آرسیما ـ تو معجون زندگی منی من اگه تو رو نداشتم می مردم قربونت بشم
مهستی با اعتراض تکانی به خود می دهد
ـ این چه حرفیه آرسیما تو رو خدا دیگه حرف مردن رو نزن
romangram.com | @romangram_com