#عشق_به_شرط_ترس_پارت_85

انقدر ذوق کردم که خشکم زد مات صورتش بودم که صورتشو جلو اورد و با لباش از شوک حرفاش بیرونم اورد
مهستی

3 ماه بعد

همه چی توی این 3 ماه عالی پیش رفت و عالی ترین همه ی اتفاق ها عشق من و آرسیما بود من توی این 3 ماه خیلی بهش وابسته شدم و عاشقانه می پرستمش
کی فرکش و میکرد آرسیما راد که غرورش زبانزد خاص و عام بود به من اعتراف کرد ... اعتراف کرد که دوستم داره عاشقمه هیچ وقت فکرش و نمیکردم همه چیز به این خوبی و خوشی اتفاق بی افته همه چیز خوبه همه چیز ارومه من ارسیما و ... عشقمون
شاید اگه آرسیما رو نمیدیدم هیچ وقت عشق رو تجربه نمی کردم خدا من و لایق این عشق دونسته که کاری کرده من عاشق آرسیما بشم
آرسیما توی این مدت خیلی عالی بود عالی تر از هر چیزی که فکرش و میکنین عاشقانه بود و هست
آرسیما یه چیزی بالاتر از خوبه
اون مرد رویا های منه مردی که باعث شد اولین آغوش اولین بوسه و تمام اولین ها رو باهاش تجربه کردم و بازم تجربه خواهم کرد
قراره امروز برگردیم تهران و من ناراحتم هیچ وقت فکر نمیکردم بازگشتم به تهران اینقدر برام دلهره اور و غمناک باشه
حس میکنم اگه برگردم تهران آرسیما رو از دست میدم
و اون لاله عوضی..
اه ...
حتی با گفتن اسمش هم استرس می گیرم
یعنی باز چه نقشه ای داره
خیلی خنده داره ... نه؟؟
من از یه روح می ترسم .. همیشه فکر میکردم روح ماله فیلم هاست و توی دنیای واقعی وجود نداره اما...
زهی خیال باطل
الان این روح عذاب اور وجود داره اما نقشش توی زندگی من خیلی عذاب اور تره تا اینکه ترسناک باشه
من می ترسم
میترسم از اینکه آرسیما رو از من بگیره
کاش هیچ وقت به تهران نمی رفتیم کاش و کاش و کاش
اما تا کی میتونیم اینجا بمونیم
1 سال
2 سال
10 سال یا ...
20 سال

romangram.com | @romangram_com