#عشق_به_شرط_ترس_پارت_73

ارسیما

سهیل چرا چرت و پرت می گی

- من چرت و پرت می گم یا تو مرد نا حسابی

دستمو توی موهام می کنم و حالت می دم بهش و می گم من با اون دختر کاری ندارم

پوزخند می زنه و می گه : با مهستی چی؟

ابروهامو در هم می کشم و می گم : منظورت چیه ؟

- از مهستی چی خوشت میاد یانه ؟

می شینم روی تخت و می گم
اونم یه دختره مثل بقیه شون

کنارم می شینه و جواب میده من خوب می شناسمت ارسیما الکی تو با کسی گرم نمی گیری خوب می دونی که مهستی هم دختر خانم و ارومیه

مستقیم تو چشماش نگاه می کنم و می گم برادر من تو چی کار داری اخه با زندگی من

- بهت بگم ارسیما میمون خانم اخر واست درد سر ساز می شه حالا بلند شو بریم شام بخوریم

توی راه رو با هم حرف می زدیم که با صدای باز شدن در سرمون به سمت اتاق مهستی برگشت

وای خدای من این دختر عقل تو کله اش نیست به صدم ثانیه نکشید که مثل باد مهستی رفت توی اتاقش مردمک چشمام ثابت مونده بود

سهیل اروم گفت من رفتم توام بیا


romangram.com | @romangram_com