#عشق_به_شرط_ترس_پارت_72


-چه خوشی رو به روی میمون نشستن خوشی داره

معلومه متوجه کنایه ام شده باز می نویسم باشه اقای رئیس امیدوارم خوش بگذره اگه تا این جا نگذشته

این دفعه با کمی تاخیر جواب میده

مهستی جان بعدا برات توضیح میدم

وقتی جان رو توی جلمه اش می بینم چشمام چهارتا می شه صد بار نگاش می کنم عجیب ذوق مر گ شدم

ولی باز نمی خوام تابلو بازی در بیارم و جواب میدم به من ربطی نداره جناب رئیس بای

دیگه جوابی نمیده ولی من عجیب کیفم کوک شده بالشتمو بغل می کنم و از ذوقم گاز می زنم باورم نمی شه بهم گفت

مهستی جاااااااااااااااااااااان

دراز می شم و خوابم می بره

ساعت نزذیک به 8/5 بود از خواب بیدار می شم گشنمه ولی باید برای رفتن به پایین لباسامو عوض کنم

لباسام یه تاپ تنگ با شلوارکه ست صورتی رنگ به اتاق نگاه می کنم یه اتاق بزرگ با سرویس خواب چوب مشکی روی میر پر از نقشه و وسایله

چمدونم همین طوری وسط اتاقه میرم سمتش و یکی وسایلش رو می ریزم بیرون که برای رفتن پایین ه لباس مناسب پیدا کنم

حوصله عوض کردن لباس رو ندارم یه گوشه هم رو پرت می کنم که یه صدا از بیرون میاد میرم پشت در و اروم در رو باز می کنم ببینم کیه

که یه دفعه با نگاه سهیل و ارسیما که باهم پچ پچ می کردند مواجه میشم


romangram.com | @romangram_com