#عشق_به_شرط_ترس_پارت_70

پوزخند عصبی می زنم و به مهستی نگاه می کنم و می گم

-لزومی نداره دلیلی برای این کار نمی بینم

-انتظار از اقای جنترمنی مثل شما بعیده درخواست یه خانم رو رد کنه

- باشه قبول پس صبر کنید برم پیش همکارام و بیام

به سمت سهیل و مهستی می رم متوجه می شم سهیل داره با مهستی بگو بخند می کنه ابرو هام رو تو هم می کشم و می گم

-سهیل چند لحظه بیا

سهیل با خنده از مهستی دور می شه کنار من قرار می گیره و می گه
-چیه عشقم

-کوفت عشقم به مهستی چی می گفتی

-به توچه

شدیدا اخم می کنم و بازوی سهیل رو می گیرم تو دستم و فشار میدم و می گم چی گفتی

سهیل هم بدون این که یه خورده تغییر حالت بده می گه چته روانی ناراحت بود داشتم دلقک بازی در می اوردم

پوزخند می زنم و می گم بیا کیلید ماشینم رو بگیر با مهستی بگیرد دفعه اخرت هم باشه انقدر بهش نزدیک می شی

اونم پوزخند می زنه می گه

ههههههههههههههه خودت با دماغ عملی دوساعته دای می گی می خندی پ زر مفت نزن برو دادش


romangram.com | @romangram_com