#عشق_به_شرط_ترس_پارت_6

با سکوت به حلقه ی دود پیپم نگاه می کردم یه کام دیگه ازش گرفتم و دودش و حلقه حلقه بیرون فرستادم آه بلندی کشیدم پوزخندی به خودم زدم چی بودم و چی شدم هه آره من تغییر کردم و این تغییر کردن و دوست دارم سرد بودنم و دوست دارم مغرور بودن رو بی تفاوفت بودن رو همش رو دوست دارم با پوزخند روی لبم کام دیگه ای از پیپم می گیرم چشمام و می بندم فکر می کنم به خودم به زندگیم به ... آه اما این سردرد مزخرف اجازه پیش روی بقیه افکارم رو نمیده حالم این روزا خیلی بده دوست دارم سرم و محکم به دیوار بکوبم ... بکوبم تا راحت بشم از این زندگی گند و آشغال دستم و توی موهام فرو می کنم و چنگشون می زنم اما آروم نمی شم بازم این کار و می کنم دوباره و دوباره اما حالم بهتر نمیشه با صدای تلفن دست از چنگ زدن موهام بر میدارم دکمه تلفن رو میزنم ساکت میمونم تا حرف بزنه

ـ آقای راد یه نفر تماس گرفتن با شما کار دارن به نام آقای حمیدی

سرد و بی احساس می گم : وصل کن

ـ چشم رئیس

هنوز لحظه ای نگذشته که تماس با حمیدی وصل می شه مثل همیشه قصد چابلوسی داره پوزخندی زدم اینم توی دنیای خودش خوشه هه

ـ به به سلام جناب راد مشتاق دیدار خیلی وقت بود ازتون خبری نداشتم انشا... خوب که هستین چه خ ...

ـ چی شده به من زنگ زدی ؟ حرفت و بزن

از صداش معلوم بود بد زدم تو پرش برام هیچ اهمیتی نداره

ـ خب ... اوم ... راستش قرض از مزاحمت زنگ زدم بگم خونه ی ویلایی برای اجاره رفت میدونستم خوش حال می شید گفتم زنگ بزنم خبر خوشه دیگه

ـ چـــــــــی؟ اون خونه این همه سال کسی اجارش نکرده بعد همین الان که من دیگه قصد فروش اون خونه رو ندارم اجاره رفت

ـ خ ..ب من ... من نمی دونم بخدا ... خب شما به من وکالت تام دادین که دیگه نخواد شما بیاین اینجا منم وقتی دیدم مورد خوبیه ... اجارش دادم

ـ اه لعنتی ... لعنتی

با فریادی که کشیدم منشی پرید توی اتاق با چشمای خون بار نگاش کردم الان فقط یکی رو می خواستم که خودم و خالی کنم و اون با این کارش اجازه رو صادر کرد با داد گفتم

ـ کی به تو اجازه داد بیای داخل؟ هـــــــــــــــــان لعنتی مگه با تو نیستم کی به تو اجازه داد؟

منشی با تته پته می خواست چیزی بگه اما بهش اجازه ندادم چسب بزرگی که روی میز بود و برداشتم به سمتش پرتاب کردم که اگه جا خالی نداده بود مطمعا هستم به سرش می خورد

romangram.com | @romangram_com