#عشق_به_شرط_ترس_پارت_58
که برجستگی های بازوهاش رو به خوبی به نمایش می گذاشت که استیناش رو تا ارنج تا زده بود
مهستی : اخه برای چی ؟
-اولا مهستی خودت می دونی که موندن تو توی اون خونه خطر ناکه و من همش باید نگران باشم که لاله بلایی سرت نیاره دوما منم با شماها
میام ترجیح میدم با من بری با منم بیای مفهومه؟
مهستی که حرصش گرفته بود بلند شد و گفت
-یادتون نره با بچه طرف نیستید من می تونم از خودم مراقبت کنم
این رو گفت و از اتاق مدیریت خارج شد
ارسیما لبخند روی لب هاش میاد و از پیروزی خودش خوش حال بود زیر لب زمزمه می کنه
-گنجشک کوچولوی لجباز
و این سفر موقعیت خوبیه که گنجشک کوچولو عاشق ارسیما بشه
یک هفته بعد آرسیما
یک هفته گذشت توی این یه هفته مهستی به هر راهی که شد میخواست منو منصرف کنه از بردنش اما من کوتاه نیومدم
پوزخندی روی لبم نشست گنجشک گوچولوی من کجای کاری تو اگه خودت و به آب و آتیش هم میزدی من از تصمیمم منصرف نمیشدم
چون خواسته من از این چیز ها خیلی بالاتره
romangram.com | @romangram_com