#عشق_به_شرط_ترس_پارت_46


-می شه اون زن رو ببرید الان خانوادم می رسن

-باشه توام حاضرشو اونو می رسونیم منو توام باید باهم حرف بزنیم

خواستم مخالفت کنم که با چنان تحکمی گفت حاضرشو بی صدا بلند شدم تا حاضر شم

چرا من اینطوری شدم مهستی به خودت بیا چرا انقدر نرم شدم وایییی خدای من موهای سرم از کشیدن لاله درد شدیدی می کرد به سمت کمد

لباسام رفتم مانتو توسی ام رو با شلوار دم پا مشکی پوشیدم کیف و کفش مشکی هم برداشتم صورتمو توی ایینه نگاه کردم رنگم پریده لبام سفیده و

لپام هم از شدت استرس قرمزه صورتم زیادی بی روحه ولی بی خیال ارایش می شم و به سمت پذیرایی حرکت می کنم

ارسیما روی پنجره ایستاده خیره به بیرون بود زن جادوگر هم روی مبل نشسته و چشماش بسته بود با صدای قدم هام به سمت من برگشتن

با صدای خیلی ارومی گفتم من حاضر شدم


ارسیما


به بیرون نگاه می کنم این خونه یاد اور روز های تلخ و شیرین زندگیمه روز هایی که جز زنی با چشم های قهوه ای سوخته نمی دیدم اما اون کسی که

فکر می کردم همه وجودمه الان فکر به روحش هم برام عذاب اوره من انتقامم رو از لاله خواهم گرفت حتی اگه مجبور بشم مهستی رو اجبار به زندگی

با خودم کنم روح اون لعنتی رو عذاب میدم و پاش رو از این دنیا قطع می کنم

با صدای پای کسی به عقب بر می گردم و از فکر میام بیرون


romangram.com | @romangram_com