#عشق_به_شرط_ترس_پارت_42
خیلی استرس داشتم فعلا باید زیرزمین و بیخیال بشم این زن باید اون لاله عوضی رو روحش و نابود کنه
بالاخره وقتش رسید به سمت خونه رفتم و منتظر شدم اون زن هم بیاد
بعد از چند دقیقه اونم می رسه
زن ـ سلام آقا شما راد هستین؟
ـ بله خانم خودم هستم
زن ـ خب بهتره زودتر شروع کنم می شه منو به اون اتاق ببرین
ـ حتما
به سمت آیفون می رم بعد از باز شدن در وارد می شم هنوز همون جوره خدای من اینجا فوق العادست خونه ای که کلی داخلش خاطره دارم مگه میشه اون روزا از خاطرم پاک بشه روزایی که برای من زیباترین و بهترین روزای دنیا بودن آهی می کشم به سمت ساختون می ریم مهستی در و باز می کنه
مهستی ـ سلام آقای راد خوش اومدین
ـ سلام ممنون
مهستی نگاهی به زن میندازه متعجب به من نگاه می کنه پـــــــوف حالا چه جوری بگم
ـ خب دیگه بهتره بریم اتاق لاله
زن و به داخل راهنمایی می کنم و به مهستی اشاره می کنم بعد بهش می گم به اتاق لاله یا همون اتاق فعلی مهستی می ریم زن می گه تنهاش بذاریم تا آماده بشه بعد ما هم بریم داخل با مهستی از اتاق خارج میشیم به سمت پذیرایی می ریم
مهستی ـ میشه بدونم این زن کیه؟
ـ خب راستش این زن یعنی میتونه با ارواح ارتباط برقرار کنه و یه جورایی جن گیره من اون رو اوردم تا اگه میتونه اون و نابود کنه اینجوری یه سر قضیه حل میشه
romangram.com | @romangram_com