#عشق_به_شرط_ترس_پارت_27
به سرم زده دوباره برم تو زیر زمین هی فکر میکردم خدایا برم نرم برم نرم که اخر دلو زدم به دریا و راهی زیر زمین شدم.
البته فک نکنم چیز زیادی گیرم بیاد چون مطمعن بودم چیزهای مهمی که باید میدیدم دیدم.
پس با این فکر بیخیال زیر زمین شدم و سعی کردم حداقل دو ساعت بخوابم که سر جلسه چرت نزنم.
_مهستی...مهستی بیدار شو مگه جلسه نداری ساعت 2/5 شد.
با شنیدن ساعت مثل فنر از جام بلند شدم.اما با دیدن ایینه از کارم دست کشیدم.
توی ایینه من بودم که داشتم میرفتم به سمت خونه ی مهتا اینا دقیقا همون موقع ای مکه خون جلوی در بود.
به سمت ایینه رفتم و دقیق تر نگاه کردم.
این که...این که...این که همون پسره است.
"آرسیما..."
چی ارسیما.
دوباره چشمامو به ایینه دوختم. ارسیما توی ماشین به من نگاه کرد بعدم نگاه نفرت انگیزی به خونه انداخت...
تصویر از بین رفت.
این پسر هونیه که اونروز توی ایینه با اون دختره دیدمش .شک ندارم حرف لاتین A که روی کارتن نوشته شده هم مال همین بود.
سریع شماره ی سارا رو گرفتم.
_الو سارا سلام
_سلام خوبی کجایی؟؟
_ببین اینا رو بیخیال اسم خواهرزاده ی رییس چیه فقط اسمش..
_یه لحظه وایسا..اممم.ارسیما
وایی خودشه خودشه.
_باشه مرسی.
و گوشی رو قطع کردم.
"ارسیما"
خیله خوب بابا جن عزیز فهمیدم اسمش ارسیما هست.
پس یه ربطی به این قضیه باید داشته باشه.حالا که فهمیدم ارسیما به این موضوع ربط اره میتونم بعد از جلسه یه چیزی از زی زبونش بیرون بکشم.
شاید کلید حل معما باشه...
آرسیما
romangram.com | @romangram_com