#عشق_به_شرط_ترس_پارت_24

شکست می خورن
نابـــــــــــــــــــــــود می شن
و چه بد که ما نمی تونیم جلوی این پیش روی های احمقانه رو بگیریم
چه ساده لوحانه قربانی می شیم
قربانی چیزی که هیچ ربطی به ما نداره
و در آخــــــــــــر
همه ی اینا یه بازی احمقانه است
احمقانه ست از نظر ما و ...
زیباست از نظرعاشق
قربانی عشق شدن زیباست
زیباست برای معشوقت جون بدی
و چه لذت بخش است
آخرین بوسه ی معشوق با طعم عشـــــــــــــق !!!


با سرعت به سمت خونه دویدوم احساس بدی نسبت به اون چیزی که دیدم داشتم.رسیدم پشت در و با تمام توانم جیغ زدم
_مهتا...مهتااااا..تورو خدا درو باز کن.
اینقدر همونجا جیغ زدم که خدا میدونه.در ویلا باز شد و من با شدت رو ی زمین پهن شدم.
_مهستی چیه چیشده چرا جیغ میزنی؟؟
نگاش کردم و انگشتمو به طرف کوچه دراز کردم.نگاهی به سمت کوچه انداخت اما انگار متوجه قضیه نشد چون هیچ تغییری تو چهره ای ندیدم.
_نمیبینی؟؟
_مهستی دیوانه شدی چیو نمیبینم؟؟
_باورم نمیشه واقعا نمیبینیش؟؟
_اروم باش...بگو ببینم چی دیدی؟
_خون!!!
اخماش رفت تو هم
_خون؟؟؟
_اره خون جلوی خونمون پر خون بود .و جالبیش اینجا بود که این خون داشت حرکت میکرد داشت دنبالم میومد.
_قضیه زیادی داره جدی میشه تا حالا همچین اتفاقایی برای هیچ کودوم از کسانی که میومدن اینجا نیفتاده.حالا اشکال نداره پاشو بیا داخل مهیار بیدار شده به اونم بگو شاید اون بتونه یه کاری بکنه

romangram.com | @romangram_com