#عشق_به_شرط_ترس_پارت_23


سهیل ـ هر چی گفتی خودتی یابو


حرصم گرفته بود اساسی هم بجث باهاش بی فایده بود کنار عمو نشستم و بهش گفتم دلم تنگ شده بود و از این چرت و پرتا که ضایع معلوم بود باور نکرده اما به روی خودش نیورد رفتم توی اتاقم خیلی خسته بودم و الان یه خواب خیلی می چسبید اما ذهنم همش کشیده می شد سمت اون دخترکی که امروز دیدم دختری که از اون خونه ی نفرین شده بیرون اومد همش تقصیر منه اما باید یه بار برای همیشه این قضیه رو تموم کنم
قضیه ای که سال هاست داره عذابم میده احساس عذاب وجدان می کنم خب خب تقصیر خودشونه من منصرف شده بودم از اجاره او خونه اما اونا اون جا رو اجاره کردن پس حتما تقدیر این و می گه خیلی مسخره ست دارم با چیزی به نام تقدیر و سرنوشت می خوام پوششی روی کارام بذارم
من از اولم دنبال یه دختر بودم که توی اون خونه زندگی کنه و اون خونه رو از نفرین ها نجات بده اون خونه خیلی نفرین پشتشه خیـــــــــــــــــــلی !!!!!!

دانای کل

قربانـــــــــــی
یه ادم بی خبر
یه ادم سردرگرم
افتاده توی یه چاله ی بزرگ و عمیق
این بازی یه قربانی می خواد
اره یه قربانی
شاید از بدشانسی این دختره که اون انتخاب شده
اما اون الان انتخاب شده
انتخاب شده برای قربانی شدن
برای فدا شدن
برای نجات دادن
برای مردن و...
برای زنده کردن
پایان این ماجرا به کجا کشیده میشه
چه بلایی سر این قربانی میاد
خب معلومه دیگه مثل همیشه قربانی ... قربانی می شه
مثل تمام روزای زندگی
مثل تموم ساعت ها و ثانیه هایی که گذروندیم
اونایی که گناهی ندارن خورد می شن

romangram.com | @romangram_com