#عشق_به_شرط_ترس_پارت_21

-يعني...يعني چي??
-خوب نگاه کن اين اتفاقا فقط برا تو داره ميفته و اين نشون ميده هدف اون زن تو باشي .اون زن که امروز تو ايينه ديدي زو ميشناسيش يا جايي ديديش??
-نه نديدم اما چه طور منو ميشناسه?
-نگاه کن ابن مسئله ميتونه دو حالت داشته باشه يا از تو بدش مياد و از توي يه کينه به دل گرفته يا همينطوري ميخواد اذيتت کنه که فک نکنم مورد دومي باشه.
-اخه چه کينه اي من روحمم از اين چيزا خبر نداره.حتي اون زن رو نميشناسم.اصلا اين خيلي غير منطقيه حرفاتو نميتونم قبول کنم نميتونم.
از سر جام بلند شدم و از خرنش خارج شدم و به حرفايي که بعد از منچ زد توجهي نکردم.
اخه يعني چي جن و روح دختره ي ديوونه خودش مريضه ذهن منم ميخواد مسموم کنه.اما با ديدن صحنه اي که جلوم ديدم نظرم کاملا عوض شد و دوباره به سمو خونه برگشتم...

کلافه شده بودم همین که عمو اینا رو دیدم از عمو سوییچ ماشینش و گرفتم و اومدم سمت خونه اومدم این ویلا یه دلشوره عجیب داشتم نمیدونسنتم چیه وای وای دارم دیوونه می شم لعنت به تو ... لعنت به تو که زندگی من و نابود کردی این ویلا نفرین شده است سرم داره از تمام فکرای ذهنم منفجر می شه داد زدم خدایا تمومش کن چرا با من این کار و میکنی مگه من چه هیزم تری بهت فروختم که داری این جوری مجازاتم می کنی وای خدا داشتم بد و بیراه نثار خودم می کردم که یهو در ویلا باز شد و یه دختر ازش بیرون اومد و به سمت ته کوچه رفت وایسا ببینم نکنه ... نکنه این دختر اینجا زندگی می کنه توی قیافش دقیق شدم ولی چیز زیادی معلوم نبود فقط این و میدونستم که خیلی ترسیده اصلا نتونستم درست چهرش و ببینم با دیدن این دختر نگرانیم بیشتر شد نمی دونم چرا ولی حس می کردم اینی دختر در خطر سریع ماشین و روشن کردم و راه افتادم به یه پرتگاه رسیدم پیاده شدم خیلی خیلی بلند بود صد درصد هر کی از اینجا پرت بشه می میره نفس عمیقی کشیم اما اروم نشدم داد زدم و اروم نشدم
آخه خدا مگه من چیکار کردم که جواب من این بود
چشمام پر از خشم و نفرت شد داد زدم اره اره من اون کصافت هر...ه رو نفرین کردم بازم می کنم نفرین به تو نفرین به دوست داشتنت نفرین به عشقت نفرین به اون ویلا نفرین به هر چیزی که به تو ربط داشته باشه
من آرسیما راد پسر احمد راد تو قدیسه ی نجس رو نفرین کردم و می کنم روحت آرامش نخواهد داشت تا زمانی که من زنده هستم تو .. توی این دنیا و اون دنیا جایی نداری تو محکوم به زجر کشیدنی همون جوری که تو منو نابود کردی منم تو رو نابود کردم و می کنم هیچ وقت نمی تونی بفهمی من آرسیما پسر ساده ی عاشق پیشه چه کارایی که نمی تونم بکنم هه قدیسه ی نجس زندگی من دوران جولون دادن تو تموم شده الان دیگه نوبت منه نفرینی که من کردم تا اخر عمرت بیخ گلوته و نمی تونی از بین ببریش
خندهی هیستریکی کردم اصلا نمی دونستم دارم چیکار می کردم خنده ام بیشتر و بیشتر شد از اون خنده های وحشتناکی که خودم هم از خودم می ترسیدم چشمام پر از اشک شد اما با یاد اوری اون
اشک از چشمام رفت و جای خودش و به نفرت داد الان چشمام لبا لب از نفرت و خشم بود توی چشمام بیداد می کرد سوار ماشین شدم و با یه تیک اف راه افتادم
گوشی رو برداشتم تا به عمو زنگ بزنم ادرس و بگیرم بعد ازسه تا بوق عمو گوشی رو جواب داد


عمو با نگرانی گفت : کجایی پسرم خیلی نگرانت شدم
ـ عمو لطفا ادرس و بدین اومدم حرف می زنیم
باشه پسرم پس بیا ( ........ ) منتظرتم
ـ چشم خدافظ عمو جان


بعد از اینکه گوشی و قطع کردم به طرف ادرسی که عمو داد رفتم جلوی یه خونه ی بزرگ وایسادم خونه ی قشنگیه با بوقی که زدم یه پیرمرد اومد و در و باز کرد ماشین و بردم داخل و پیاده شدم بعد از اینکه سلامی به پیرمرد که مش قربون بود کردم به سمت خونه رفتم همین که وارد شدم عمو و زن عمو و سهیل دیدم که توی سالن نشستن و سه تاشون هم پکرن با سلام بلندی که من دادم سهیل از جاش پرید و با نگرانی و یه خورده خشم شروع کرد به حرف زدن :


ـ آخه پسری بوزینه من به تو چی بگم هنوز نیومده کاری کردی که قلبم بیاد تو پاچه ام بذار برسی یه سلام و علیکی کنی بعد ماشین و برداری بری ددر اخه خر حداقل منو می بردی که مواظبت باشم اصلا فهمیدی من چی گفتم



romangram.com | @romangram_com