#عشق_به_شرط_ترس_پارت_10
شروع می کنم به چنگ زدن موهام تا اون مهمونی مزخرف و به یاد نیارم سعی می کنم آروم باشه دیگه این چیزا نمی تونه منو از پا در بیاره من دیگه اون ادم ساده گذشته نیستم من الان بزرگ شدم یه ملت ادم از من حساب میبرن بعد من بخاطر چنین چیز بی ارزشی باید ناراحت بشم خیلی مسخره ست زیادی هم مسخره ست منی که کل دنیا مثل سگ ازم می ترسن توی این حالت دیده بشم بقیه از تعجب خشکشون می زنه لیوان و بر میدارم و مقداری مش***روب داخلش می ریزم کل لیوان و یه دفعه می دم بالا لیوان روی میز میکوبم نگاهم از توی ایینه به خودم می فته سفیدی چشمام قرمز شده بهتره بگم خون گرفتش از بس موهام و چنگ زدم اشفته شده بود به سمت حموم می رم یه دوش میتونه حالم و بهتر کنه و از این وضع در بیارتم
ـ بس کن سهیل گفتم حال و حوصله مهمونی و ندارم
ـ وای پسر چیه همش خودت و چپوندی تو اون خونت بیا یه خورده بیرون حال و هوات عوض شه
تازه از حموم اومده بودم بیرون که سهیل یکی از دوستام زنگ زد و مهمونی گرفته و اصرار می کنه منم برم و من هیچ حال و حوصله مهمونی رو ندارم تازه یه خورده سردردم بهتر شده
ـ اه سهیل داری عصبانیم می کنی گفتم نمیام حوصله ندارم
ـ خو برای همین می گم بیای تا یه خورده حوصلت بیاد سرجاش
نه مثل اینکه مرغش یه پا داره اصلا حرف تو سرش نمیره پسره پررو به زور میخواد منو ببره مهمونی
ـ ببین سهیل ...
ـ اماده باش میام دنبالت ولی و اگر و اما هم نداره
ـ سهیل ...
ـ بابای عشقم
بدون اینکه بذاره من حرفی بزنم گوشی رو قطع کرد پسره ی کله خراب مگه حرف حساب سرش می شه احمق بذار برسه دارم براش فعلا که زود بود یه خورده رفتم تی وی نگاه کردم بعد هم اومدم کت و شلوار مشکی رو پوشیدم کراوات و دور گردنم انداختم تا بعد درستش کنم موهام واکس مو زل زدم و به سمت بالا زدمشون یکی از عطر هام و برداشتم بعد از زدن به مچ دستم و کردنم گذاشتمش سرجاش جلوی آیینه وایساده بودم داشتم کراواتم و می بستم که ذهنم سوق خورد به گذشته
ـ بذار من کرواتت و ببندم
ـ باشه زودباش دیر می شه
romangram.com | @romangram_com