#عشق_مخفی_پارت_9
پرهام:ساعت 8 ايليا مي...
داشت ادامه حرفش و ميگفت كه يهو صداي گوش خراشي اومد صداي دروگه دختري و شنيدم گفت هوووووش
پرهام :هوش تو كلات خانم چته افسار دريدي گوشيم افتاد !
خانمه:اوووف حالا انگار چي شده ايشششش
بعد صداي پرهام تو گوشيم پيچيد كه گفت:
پرهام :الوايليا
با صداي خندوني گفتم؟
-الو دادا چي شد ؟
پرهام :هيچي يه جيگر تنه زد بهم گوشيم افتاد زود رفت نتونستم مخشو بزنم ها اه
-خودتو ناراحت نكن دفعه بعدي ايشالا!..
مثلا با صداي عاجزانه اي گفت:
پرهام:ايشالا !!!
-تو ادم نميشي شب ميبينمت عزت زياد..!!
پرهام:شرت كم...!
گوشيو قطع كردم و با خنده استارت زدم راه افتادم سمت خونه....
ادرینا
بعد قطع تلفن باز خودمو انداختم رو تخت
داشتم به امروز و به اون پسره فکر میکردم که صدای در ریشه افکارمو پاره کرد پاشدم رو تخت نشستم
ستاره مثل همیشه با جیغ جیغ هاش وارد اتاقم شد ای بر خروس معرکه لعنت هی
romangram.com | @romangram_com