#عشق_مخفی_پارت_8
ادرينا:خوشبختم
.خواستم دستشو بگير كه دستشو عقب كشيد و يه لبخند ژكوند زد دختره ي لوس بي مزه با اخم يه تاي ابروم و بالا انداختم با غرور بهش نگاه كردم و گفتم:خانم نميخوايد معرفي كنيد خودتونو؟
ادرينا:من ادرينا اهتمام هستم و شما؟
يه پوزخند به قيافه مثلا با شخصيتش زدم و گفتم:منم ايليا رادمنش هستم...
رو به پدرش كرد و گفت :بابايي خيلي خستم اگه عيبي نداره من برم تو اتاقم با اجازتون و رفت
اهتمام :برو عزيزم .بلافاصله بعد از رفتنش خدمتكار شربت ها رو روي ميز گذاشت جلوي من واهتمام تعضيم كرد با تكوندن خاك هاي فرضي كتم رو به اهتمام كردم و نشستم.
اهتمام :پس اگه موافق باشي برگه رو امضا كنيم
دستام و تو هم ديگه قلاب كردم و به جلو خم شدم
-موافقم و مطمئن باشيد پشيمون نميشيد
-اهتمام:اميدوارم
پس از إتمام حرفش بلند شدم و گفتم
-فردا خدمتتون ميرسم
اهتمام:ميبينمتون
به عقب گرد كردم و از حياط گذشتم سوار ماشين گرون قيمتم شدم كتم و در اوردم و به دخترش ادرينا فك كردم اميدوارم باهاش به مشكل نخورم تو همين فكرا بودم كه گوشيم به صدا در اومد روي اسمشو نگاه كردم پرهام بود ...صدام و صاف كردم و جواب دادم
-چطوري داداش؟
پرهام:فناتيم چخبرا ؟شب چيكاره اي؟
-همه كاره و هيچ كاره!!!
پرهام با صداي شوخي گفت
پرهام :اون و كه بلللله ميدونم شب خونه كاميار دعوتيم پايه اي؟
-چهار پايه ام ساعت چند؟
romangram.com | @romangram_com