#عشق_مخفی_پارت_6
بلند شدم شال و مانتو و شلوار رو دراوردم همونجور انداختم رو صندلی و پیش به سوی تخت
خودمو انداختم رو تخت مدتی نگذشت که به خواب فرو رفتم .
با صدای زنگ گوشیم که همیشه رو اعصابم بودای بر پدرت ستاره این چبه گذاشتی رو زنگ تلفنم نگاه تو رو خدا صدای برنامه کودک پلنگ صورتی
نگاه ب صفحش کردم دیدم بعلهه حلال زاده ام ک هس
حواب دادم
بنال!
ستاره: جیییغ بیشعور یه بار نشد بگی جونم
خب تو فرض کن جونم
ستاره:بی ترادب
خب کارتو بگو که از خواب بیدارم کردی
ستاره: میخوام بیام خونتون
خب به درک بیا
کصافت خیر سرت دوستتما همه دوست دارن ما یه افلیج
romangram.com | @romangram_com