#عشق_مخفی_پارت_5

تا خواست دستمو بگیره کشیدم عقب ک تای ابروشو بالا داد و یه اخم کع وای مثلا ترسیدم
منم ی لبخند ژکوند زدم تا حرصش دربیاد چلغوز
ایلیا: خانوم نمیخوایین معرفی کنید خودتونو ؟
اوهووو لفظ قلمو ببین جمع کن خودتو باو
ادرینا: من ادرینا اهتمام هستم و شما،؟
ی پوزخند زد ،
بیشعور پوزخند میزنه بی شخصیت
مغرور سه نقطه...
ایلیا: منم ایلیا رادمنش هستم

به درک که هستی خو چه کار کنم(والا)
بعد اتمام مجلس معرفی کنون
رو به باباشدم و گفتم :
بابایی خیلی خستم اگه عیبی نداره من برم توی اتاقم؟با اجازتون
اقا میثم(بابای ادرینا): برو عزیزم

بعد حرف پدرم رهه افتادم سمت اتاق وقتی رسیدم ب اتاق عین جنازه افتادم رو تخت البته دور از جون من
(اها یادم رفت خودمو معرفی کنم :
من ادرینا اهتمام هستم
22 ساله از تهران
شر و شیطکن البته و کمی زبون دراز)

romangram.com | @romangram_com