#عشق_مخفی_پارت_3

بیشعور پوزخند میزنه بی شخصیت
مغرور سه نقطه !ایلیا: منم ایلیا رادمنش هستم
به درک که هستی خو چه کار کنم(والا)
بعد اتمام مجلس معرفی کنون
رو به باباشدم و گفتم :
بابایی خیلی خستم اگه عیبی نداره من برم توی اتاقم؟با اجازتون
اقا میثم(بابای ادرینا): برو عزیزم
بعد حرف پدرم رهه افتادم سمت اتاق وقتی رسیدم ب اتاق عین جنازه افتادم رو تخت البته دور از جون من
(اها یادم رفت خودمو معرفی کنم :
من ادرینا اهتمام هستم
22 ساله از تهران
شر و شیطکن البته و کمی زبون دراز)
بلند شدم شال و مانتو و شلوار رو دراوردم همونجور انداختم رو صندلی و پیش به سوی تخت
خودمو انداختم رو تخت مدتی نگذشت که به خواب فرو رفتم .
با صدای زنگ گوشیم که همیشه رو اعصابم بودای بر پدرت ستاره این چبه گذاشتی رو زنگ تلفنم نگاه تو رو خدا صدای برنامه کودک پلنگ صورتی
نگاه ب صفحش کردم دیدم بعلهه حلال زاده ام ک هس
حواب دادم
بنال!
ستاره: جیییغ ...بیشعور یه بار نشد بگی جونم
خب تو فرض کن جونم
ستاره:بی ترادب

romangram.com | @romangram_com