#عشق_مخفی_پارت_19
ادرينا:لطف كن دستتو بكش محرم و نامحرم كه حاليته؟البته بعيد ميدونم !!!
اين و گفت و به سمت پاساژ رفت
هع وايسا نشونت ميدم وقتي با تاكسي برگشتي ميفهمي من كي هستم و يه من ماست چقد كره ميده!!!..،،!
سوار ماشين شدم و پام و روي گاز فشار دادم رفتم خونشون و توي حياط منتظر وايسادم
حدود ٢ساعت بعد اومد
با كلي خريد توي دستش
كه همون موقعه تلفنم زنگ خورد و رفتم اون ور
كه احساس كردم يه چيزي افتاد برگشتم ديدم پاش خورده به سنگ افتاده!!!!...
يه لحظه دلم يه جوري شد خواستم برم كمكش كنم كه پاشد جلوي خودمو گرفتم نرم دستش و بگيرم كمكش كنم پر رو ميشد
زير لب غر زد:
ادرينا:اخ اخ بر پدرت لعنت..!!چي بود؟دوباره دماغك به عمل كشيده نشه!
دلم ميخواست بخندم ولي پر رو ميشد جلوي خودمو گرفتم
يه پررو زير لب گفت وراهشو ادامه داد كه گفتم:
سعي كن جلوي چشمتو ببيني خانم كوچولو هع!
ادرينا: تو كه ديدي چرا يه راست اومدي؟در ضمن كورم عمه ي باباي دايي نتيحه خاله عروستونه !...نچسب!!فهميدم تو بزرگي من كوچولو!!!
-من هرچي دلم بخواد به هركي ميگم..!!
ادرينا:عع نه بابا!!
romangram.com | @romangram_com