#عشق_مخفی_پارت_17
-بله بفرماييد؟
-سلام من خدمتكار اقاي اهتمام هستم گفتن زنگ بزنم بگم بياين خانم ميخوان برن بيرون
-باشه الان ميام
همينطور كه صحبت ميكردم به صورت خودكار كمربند حوله رو صفت و شل ميكردم
-ممنونم خدانگهدار
-خداحافظ
ياد پرهام افتادم وااااي بگم نميام تا يه هفته دهنمو صاف ميكنه.....!!!! گوشيو برداشتم و شمارشو گرفتم
بوق...بوق...بو..
پرهام:الو
-الو پرهام چطوري؟
پرهام:مگه تو دكتري؟بنال ببينم چي ميگي؟
به شوخي گفتم:
-هيچي دادا حرص نخور يبوث ميشي..!!فقط دوست دخترت با من رل زده ...!
پرهام با گيجي مثلا هولي ساختگي:
پرهام :ها؟چي؟كدومشون؟نگو كه سيمينه!!!!روژان هم نه هنوز تاريخ مصرف داره !!..هانيه ام كه منگله از اين عرضه ها نداره...!سارا هم كه...
با خنده و كلافگي ساختگي گفتم:
بسهههههه همه دختراي شهر با اينن ها شوخي كردم ايستگاه بودي...
پرهام:اي كوفت ...اي درد...واستا gf كه داشته باشي من...!!
-بسه داداش كم زر بزن ،،،امروز نميتونم مهموني كاميار بيام كار برام پيش اومده ميدوني كه چي ميگم؟
پرهام:اي بابا..اشكال نداره درك ميكنم دفعه بعدي..
-پس خودت به كاميار بگو
romangram.com | @romangram_com