#عشق_مخفی_پارت_15
ادرینا: اخ اخ برپدرت لعنت چی بود ای ای دماغم
دوباره به عمل کشیده نشه ولی دماغم
الهی قبرتو بشورم
سرمو بلند کردم و دست از غر غر برداشتم
خدایا ادم قحطه یا شانس من بدبخت فلک زده است اخه
دیدم عین بز نگاه میکنه یه پرویی زیر لب نثارش کردم و راهمو ادامه دادم
چشاش میخندید از حرفام اما انقد مغرورع که نیش مبارکشو باز نمیکنه اه اه
ادم انقدر نچسب
راهمو ادامه دادم که با حرفش حرصی شدم
ایلیا: سعی کن چشمای کورتو باز کنی خانوم کوچولو؟هه
ادرینا: تو که دیدی چرا یه راست اومدی ها؟کور هم عمه ی بابای دایی نتیجه ی خاله عروستونه نچسب بعدش فهمیدیم تو بزرگی من کوچولو
ایلیا: من هر چی دلم بخواد به هر کسی میگم
ادرینا: عه نه بابا
ایلیا: بابا؟ بهم نگو بابا احساس مسئولیت میکنم
ادرینا: ببین جایگاهتو که میدونی راننده جون
پس اسکی رو مخم نرو که کلکل با تو یکی رو ندارم
حالا هم میتونی بری و بر و بر منو نگاه نکنی
ایلیا: اخی کوچولو گریه نکن کاریت ندارم
دلم یه زره کرم ریختن به یه مورچه رو میخواست که اوکی شد.
بعد این حرفش راهشو گرفتو رفت
عه عه پرو پرو جلوم واستاده میگه مورچه
romangram.com | @romangram_com